امروز 11 آبانه و دقیقا یک ماه از 23 ساله شدنم میگذره.
همیشه در بدو ورود به یه سن، شاخص ترین حسی که نسبت بهش داشتم رو مینوشتم؛ یا حداقل بهش فکر می کردم.
این عادتم بووود؛ تا 19 سالگی؛ که احساس کردم دلم نمیخواد پیشتصور خاصی نسبت به سن پیش روم داشته باشم و دوست دارم همین طور وارد مهِ غلیظش بشم؛ و تصور و حسم در حین زندگی کردنش شکل بگیره. فقط به نظرم خیلی هیجان انگیز و جذاب می اومد و واقعا هم بود...
19 سالگی! سال ورود به دانشگاه و روبرو شدن با چالش جدیدی که حتی مشابهشون رو هم تا اون موقع نداشتم...
سوار قطار شدم و رفتم به شهری حدودا 1000 کیلومتر اون طرف تر..تا ببینم آیا راسته که آسمون خدا همه جا همین رنگه؟
- تاریخ : سه شنبه ۱۱ آبان ۰۰
- ساعت : ۱۵:۳۹
- ادامه مطلب
- |
- نظرات [ ۲ ]