روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

دلتنگ دریا

این دومین باریه که خواب دریا رو میبینم.

اولین بار شاید چند ماه پیش بود.

دریا رو میدیدم ولی از دوردور.یه خط طوسی ابی مواج.همش چشمم دنبالش بود و صداش می پیچید توی گوشم ولی نمی رفتم نزدیک.آسمون تیره بود..یا ابر بود یا شب.

از دور دریا رو می دیدم و دلم براش پر می کشید.نمی رفتم سمتش.انگار نمی تونستم. یا می ترسیدم. ولی آخرش دویییدم سمت دریا..تند تند و نفسگیر رسیدم بهش و خودمو انداختم توش.بی مهابا و بی احتیاط و بی حواس.درست برعکس خود واقعیم توی بیداری. کاملا محتاط و جوانب سنج.

غوطه خوردم توی آب سنگین دریا.مثل یه تخته چوب که رها شده باشه توی موج ها.

حس سبکی و رهاشدگی و در آغوش گرفته شدن توسط موج ها قوی دریا و کر شدن گوشات برای چند لحظه و به جاش شنیدن صدای قل قل آب..و چشمات که اولش بسته میشن و بعد باز میشن و عادت می کنن به اب..شناور بودم توی دل آب و نه روی سطحش..

مثل توی گهواره بودن..آب ها روی هم غلت می خوردن و من رهای رها اون وسط با دست های باز و نگاه رو به آسمون...

حس عجیبش تا چند وقت باهام بود..

این بار

مرغ های دریایی که با سرعت بالای سرم پرواز می کردن و بادی که به صورتم می نواختن رو حس می کردم.مردم در رفت و آمد بودن و بهمون گفته بودن یه یوزپلنگ کنار ساحل زندگی می کنه پس هشیار باشید!

هوای بادآلود ابری و ساحل صخره ای و سبز..و صدای دریا..صدای جادویی دریا

تنها نبودم..با دوستام رفته بودیم سفر.یه سفر دخترونه بود..توی خوابگاه یه بلوز استین بلند طوسی رنگ پوشیده بودم..همه ی دخترا دوستام بودن ولی نه دوستای حقیقیم..هر کدوم نماینده ی یکی از دوستام بود ولی هیچکدومشون کاملا شبیه هیچکدوم از دوستام نبود..غیر از شیرین.

صدای دریا همش توی گوشم بود

آخرش هم نرفتم سمت دریا..فقط از پنجره ساحل رو نگاه می کردم..ساحلش صخره ای بود ولی مثل تپه ها پوشیده از چمن و گل..یوزپلنگه هم یه نظر دیدم..پوست قشنگ و سحرکننده ای داشت و انگار دلت میخواست بری سمتش و نوازشش کنی و روی پوستش دست بکشی..ولی متاسفانه! شَل بود!!

به دوستان گفتم عهه اینا اینجاست یوزپلنگه..بَچَست!! دوستام جیغ زدن و فرار کردن. بهشون گفتم: نترسید نمیتونه راه بره مشکل داره..بچه ها هم برگشتن و ایستادن به تماشا..

دریا از دور صدا می کرد..

صداش توی گوشم می پیچید

ولی من فقط از دور نگاهش می کردم..نگاهش می کردم و نگاهش می کردم و می شنیدمش و ته دلم شور می زد..

صداش رو به خاطرم سپردم و نگاهش رو..

این دومین باری بود که خوابش رو می دیدم.

هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan