روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

شربت آبلیمو

لیوان پر از شربت آبلیمو و یخ را که نزدیک لبت می کنی، نرسیده به دهان هوایی خنک و معطر به شامّه ات میخورد.

و عشق چیزی شبیه حس کردن عطر خنک برخاسته از لیوان شربت آبلیموست.

 

 

توی زندگیم هر وقت تصمیم گرفتم از بی حرکتی بیرون بیام و روزها و دقیقه ها و ثانیه هام رو لمس کنم و زندگیشون کنم، اومدم به سمت وبلاگ و نوشتن روزانه.

چون هر روز اتفاق جدیدی برای نوشتن وجود نداشت مجبور میشدم به ذهنم فشار بیارم و از دل عادی ترین ها یه چیز طلایی یا حداقل نقره ای بیرون بکشم تا حرفی برای گفتن داشته باشم..و همین کمکم کرد فکر کنم و زنده باشم

توی هفت ماهی که گذشت  ننوشتم اما این به خاطر بی حرکتی نبود بلکه سرعت حرکتم توی بعضی جهات اونقدر زیاد بود که فرصتی برای ثبت پیدا نمی کردم..ولی توی بعضی جهات اینقدر بی حرکت و درجازننده ام که نیاز دارم دوباره به این تراپی رو بیارم! و خودم رو زنده کنم.

البته یه اتفاق جدی و مهم و خوب هم برام افتاد که چون الان علاقه ای به مرموز بودن ندارم رسما اعلام می کنم که همون تاهل منظورمه!:)  دقیقا از همون موقع دیگه ننوشتم و نمیدونم چه رابطه مستقیمی بین اون اتفاق و ننوشتن وجود داره..در حالی که حتی هنوز مستقل شدن و خانه داری و مسئولیت های زیاد هم در کار نبوده که سرم خیلی شلوغ شده باشه...

در هر صورت این دوری از وبلاگ یه خیری که داشت این بود که فهمیدم دوستای وبلاگی میتونن عمیقا واقعی باشن و دلشون برات بتپه و من مرتب براشون دعا میکنم و برای دلشون حمد میخونم...

 

هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan