روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

معرفی مینی سریال باراکامون | سـِ مثل سادگی

محبوب من حالا که همه با ارزیابی سال گذشته و بولت جورنال هایشان خفه مان کرده اند من برایت تحلیل انیمه اورده ام! امیدوارم کار خوبی کرده باشم:)

 

 

داستان درباره پسری به نام سیشو هانداست که از کودکی به خوشنویسی سنتی ژاپنی مشغوله

همینقدر بگم که اگر تاریخ هنر خونده باشید میدونید که هنر خطاطی در ژاپن خیلی حیثیتی و حائز اهمیت و آداب داره.
چیزی شبیه نگارگری که هنر سنتی اصلی ماست و آداب و مانیفست داره.

خب این پسر ما مشغول بوده و هر سال مسابقات رو شرکت می کرده و این حرفه که از پدرش بهش رسیده بود رو با جدیت و علاقه ادامه میداده

و یه جورایی خطاطی با گوشت و پوست و خونش عجین شده و کل زندگی و وقت و برنامش وقف خطاطیه و طبیعتا هدفش اینه که خطاط مطرح و فوق العاده ای بشه
و سبک شخصی و منحصر به فرد خودش رو پیدا کنه.
البته همین الانش هم استاده و همه سنسی صداش میکنن.

خلاصه الان یه پسره که دبیرستانشو تموم کرده و مشغول به کار هنریه.
توی یه مسابقه داور اصلی کلی بهش نقد میکنه و سبک خطاطیش رو پیش پا افتاده خطاب میکنه

اون هم از خود بیخود میشه چون کلا خیلی پسر احساساتی و عجول و ناپخته ایه
میپره و یه مشت حواله پیرمرد رنجور که مدیر و داور هم هست میکنه

و پدرش به خاطر این رفتار سرافکنده کنندش تبعیدش میکنه به روستای ابا اجدایشون تا یکم با خودش خلوت کنه
به کارای زشتش فکر کنه
و حسابی روی خطاطیش هم کار کنه (تا اینجا فقط یک قسمت از سریال و کلیتش رو براتون گفتم)

و در ادامه اتفاقایی براش می افته که باعث میشه به بلوغ فکری نزدیک بشه...

 

ایا این انیمه خیلی خارق العاده و بینظیر و حیرت اوره؟
نه!
این یه انیمه خیلی سادست!
یه انیمه ای که روانشناسانه طوره
و واقع گرایانه‌ست
زندگیه
ترکیبی از قوس قزح و گردباد

شما رو همراه خودش به طبیعت می بره و این برای کسایی که عشق طبیعت هستن خیلی لذتبخشه
تصاویر زیبایی داره

و دیدن دگردیسی ساده و نامحسوس(و نه گل درشت و کلید اسراری) روح اون پسر در مواجهه با ادم هایی که توی روستا بودن و اصلا توجهی به انزواطلبی اون و کناره گیری هاش نداشتن؛ روحت رو متبسم می کنه.
این انیمه از جنس انیمه "همین دیروز"ه.
تو رو به خودت ارجاع میده
و به معنای واقعی زندگی
و به ارزش های حقیقی

و این بهت آرامش ذهنی رو تقدیم می کنه.

 

من دنبال یه انیمه با دید مثبت و امیدبخش و چشم نواز بودم که باراکامون رو پیدا کردم.
انیمه ها معمولا به خاطر فضای دارک و داستان فوق تخیلی و اساطیری عجیب و غریب و شخصیت های لایه اندر لایه شون بهم حس سرگیجه و ابرسیاه بالای سر میدن و بیشتر دمغم می کنند.
انیمه های کمی هستن که این حجم از انرژی مثبت ازشون دریافت بشه و از این بابت از دیدن  این ۱۲ قسمت بی الایش و دوست داشتنی مملو از هنر راضیم.


عکس: تصویری که تو یه نگاه چشمم رو گرفت و حس کردم انیمه خوبی میتونه باشه پس سرچش کردم فوقع ما وقع.

 

زبان اصلی این انیمه برای بالای ۱۸ سال مناسبه طبق نظر سایت فیلیمو.
ولی دوبله‌اش برای گروه سنی دبستان هم خوبه:)

در واقع یکی دو جا چند تا کلمه مورد دار استفاده شده ولی در کل هیچ صحنه یا داستان بدی نداره.

 

 

این بود انشای من:) در استانه 1401

مواظب خودتون باشید رفقا..

عیدتون پیش پیش به خوشی

هر سال بهتر از پارسال انشاالله.

پیشنهادی در استانه ماه مبارک | فانوس اندیشه

سلام و خداقوت

یک بنده خدایی لطف کرد و گنجی که یافته بود را با ما قسمت کرد.

شاید شما به چشمتان نخورده باشد.

پس از جهت شکر نعمت، لینک مطالب مورد نظر را اینجا قرار می دهم.

شاید جواب سوال ناپرسیده کسی از شما باشد.

 

معرفی دو کتاب است که خوب است بخوانید تا قلبتان اماده مهمانی بزرگ خداوندجان بشود:

 

اول کلیک  از تمام‌شدن ماه رمضان غصه می‌خورم! لینک های سالم کتاب ها در جواب فانوس به کامنت بنده ذیل این پست امده است.

دوم کلیک این کتاب را هرسال در ماه رمضان باید خواند

 

این هم یک پست دیگر جهت مطالعه بیشتر:

 

کلیک   فصل باده نوشی را به غفلت نگذرانیم

 

یاحق

 

فصل باده نوشی را به غفلت نگذرانیم

fanuss.blog.ir
فصل باده نوشی را به غفلت نگذرانیم

fanuss.blog.ir

ستر عشق..یا ایها الانسان!

هر وقت کسی ازم تعریف می‌کنه؛ بی هوا یاد ستارالعیوب بودن خدا می‌افتم...

سسس

سکوت؛ موسیقی بی کلامِ متن زندگی‌ست..

از آن فرار نکن..

اگر حافظ علیه الرحمه هم مثل ما بلاگ نویسا عادت داشت به نوشته های خودش بد و بیره بگه:

در کار من و ابیات حکم ازلی این بود

صد نکته بی معنی، گفتیم و همین باشد

چون خودم مچ ناپخته تر از خودمو گرفتم میدونم جریانو..

اینکه یه ناپختگی ای توی رفتار و حرفام دارم و نمیدونم دقیقا کجای رفتار و حرفامه که دقیق بتونم پنهانش کنم و طرف مقابل احتمالا اون پخگی رو داشته باشه که ناپختگی من رو لمس کنه و مثل روز براش روشن باشه و حتی تلاش مذبوحانه‌م برای پنهان کردنش رو بفهنه؛ خیلی می ترسونَدَم.

پس بیا رو حافظمون کار کنیم رفیق

به این نتیجه رسیدم که پدر و مادری موفق تر خواهند بود که دوران کودکی، نوجوانی و اوایل جوانی و مراحل انتقال بین این مقاطع خودشون رو با جزئیات بیشتری به خاطر بیارن!

محتاط السلطن

من اونقدر محتاطم که همیشه اول راهنما میزنم

حتی وقتی هنوز ماشینو روشن نکردم:دی

#واقعی

قدم زدی ببینی واژه درد، قشنگ ترین قافیه واسه مرده؟

 

تا حالا قلبتان با شنیدن صدای شکستن بغض بابایتان برای اولـــــین بار؛ مچاله شده است؟

_ببینم! حاج قاسم اتمسفر زندگی شما را هم تکان داده است؟

قوانینتان را شکسته است؟_

بغضم را قورت میدهم و میگویم: خوشا شکستن بغض بابا، برای حسین ع و اصحاب حسین علیه السلام...

 

 

 

 

 

 

*بیتی از حامد عسکری

و خدا گفت: شاید از چیزی بیزار بودی ولی به نفع تو بود...

قسم به حمدی که می خوانی، برای قلبی که به مصلحت شکسته ای..

 

قسم به حمدی که می خوانی، برای قلبی که به مصلحت پارسایی شکسته ای.._ چند سال پیش، یک دوره ای بود که دچار مرض ناتوانی در تمرکز و کتاب خواندن شده بودم. با یک عمر سابقه ی کتابخوانی به وضعیت بی تمرکزی افتاده بودم و احساس اسفناکی داشتم. اون موقع خیلی تلاش کردم برای تغییر، فکر می کردم عمر کتابخوانیم به انتها رسیده و باید کاری برای این وضعیت انجام بدم. هر راهی که رفتم بمبست بود. بعد از مدتی دست از کوبیدن خودم به در ُ دیوار برداشتم و کم کم با این موضوع کنار اومدم، فکر کردم حالا که نمی تونم بخونم با چی میتونم جای این فعالیت رو پر کنم؟ شروع کردم به دیدن، اون سال شاید بیشتر از ۵۰ تا فیلم و سریال دیدم. الان که به اون زمان فکر می کنم میبینم چه تصمیم خوبی گرفتم و کاش حتی بیشتر دیده بودم. چون الان دقیقا برعکس شده، شرایط جوری هست که دیدنی هام به شدت کاهش پیدا کرده و هیچ کاری براش نمیتونم انجام بدم. داشتم آذر ماه رو ارزیابی میکردم فهمیدم ماه گذشته قسمت دیدنی هام خالیه و فقط یه انیمیشن یک ساعت و نیمه دیدم! اون هم چون کل اون روز رو توی رختخواب خوابیده بودم و نمی تونستم جایی برم یا کار دیگه ای انجام بدم. خیلی دلم برای هر چیز دیدنی ای تنگ شده اما اگه فعلا وقتش نیست و نمیتونم شرایط رو تغییر بدم؛ اشکال نداره این دفعه دیگه دست و پا نمی زنم و سریع تر قبولش می کنم. 

_ چند وقت پیش، چالش "Instagram detox" رو به مدت دو هفته اجرا کردم. اون قدر که فکر می کردم سخت نبود. حتی خوشم اومد و تمدیدش کردم. چقدر زندگی بدون هیاهوی اینستاگرام راحت تر و خلوت تر می تونه باشه!

ارتباطات مجازیم به شدت کاهش پیدا کرده، میتونم بگم به صفر میل می کنه.این هم عجیبه، چون از وقتی یادم میاد از ارتباطات مجازی خیلی استقبال کرده ام. مثلا اگه میخواستم حرف جدی و مهمی به افراد زندگیم بزنم نوشتن رو به حرف زدن ترجیح می دادم. حالا برعکس شده، الان حتی تایپ کردن پیام های ضروری هم برام سخت و انرژی گیر شده. این هم اشکال نداره نه؟ برای چی باید برای اینکه حوصله ندارم در دنیای مجازی فعال باشم غصه بخورم و نگران باشم؟ در عوض دوست دارم چیز های جدید رو امتحان کنم، مثلا این مدت که با یوتیوب بیشتر ارتباط برقرار کردم همه ش فکر می کنم کاش من هم یه چنل یوتیوب راه می انداختم. البته احتمالا فقط از دور خوب به نظر می رسه، وگرنه کی حوصله ی تولید محتوا و ادیت ویدئو داره؟ نهایتا بتونم ویدئوهای با محوریت "چگونه زنده بمانیم" بسازم. 

_این پست قرار بود ارزیابی آذر ماه باشه مثلا! دیدم اگه تعلل کنم این پست هم به سرنوشت پیش نویس های همیشگی دچار میشه، در نتیجه هر چی که نوشته بودم رو پست میکنم. ارزیابی آذر ماه در یک جمله میشه قدم به قدم جلو رفتن. تقریبا روزی نبود که زبان/درس نخوانده باشم. میشه گفت در طی این چند ماه در زمینه ی جا انداختن زبان خوندن در فعالیت های روزانه ام موفق عمل کردم. کلاس رفتن هم اهرم اجبار خوبیه. مثلا استاد عربی در زمینه کندن پوست دانشجوها خیلی مهارت داره. جوری برنامه رو تنظیم کرده که هر روز مجبور بشیم عربی بخونیم، تازه نفرستادن تکالیف روزانه هم جریمه ی نقدی داره، واقعا هم با پوز می چرخه توی کلاس و از بچه ها پول میگیره. سخت میگذره، تعادل برقرار کردن بین کارهایی که باید انجام بدم و کارهایی که دوست دارم انجام بدم یا کنار اومدن با مسئولیت های غیر ِ قابل ِ حذف ِ زندگی. درسته که سخت میگذره اما بیهوده نمی گذره. فعلا تعادل ِ زندگیم اینجوریه، اگه ازش راضی نباشم هم باهاش می سازم. تعادلی که قرار نیست شبیه زندگی هیچ کس دیگه ای باشه.



zizigooloodiaries.blog.ir

_ چند سال پیش، یک دوره ای بود که دچار مرض ناتوانی در تمرکز و کتاب خواندن شده بودم. با یک عمر سابقه ی کتابخوانی به وضعیت بی تمرکزی افتاده بودم و احساس اسفناکی داشتم. اون موقع خیلی تلاش کردم برای تغییر، فکر می کردم عمر کتابخوانیم به انتها رسیده و باید کاری برای این وضعیت انجام بدم. هر راهی که رفتم بمبست بود. بعد از مدتی دست از کوبیدن خودم به در ُ دیوار برداشتم و کم کم با این موضوع کنار اومدم، فکر کردم حالا که نمی تونم بخونم با چی میتونم جای این فعالیت رو پر کنم؟ شروع کردم به دیدن، اون سال شاید بیشتر از ۵۰ تا فیلم و سریال دیدم. الان که به اون زمان فکر می کنم میبینم چه تصمیم خوبی گرفتم و کاش حتی بیشتر دیده بودم. چون الان دقیقا برعکس شده، شرایط جوری هست که دیدنی هام به شدت کاهش پیدا کرده و هیچ کاری براش نمیتونم انجام بدم. داشتم آذر ماه رو ارزیابی میکردم فهمیدم ماه گذشته قسمت دیدنی هام خالیه و فقط یه انیمیشن یک ساعت و نیمه دیدم! اون هم چون کل اون روز رو توی رختخواب خوابیده بودم و نمی تونستم جایی برم یا کار دیگه ای انجام بدم. خیلی دلم برای هر چیز دیدنی ای تنگ شده اما اگه فعلا وقتش نیست و نمیتونم شرایط رو تغییر بدم؛ اشکال نداره این دفعه دیگه دست و پا نمی زنم و سریع تر قبولش می کنم. 

_ چند وقت پیش، چالش "Instagram detox" رو به مدت دو هفته اجرا کردم. اون قدر که فکر می کردم سخت نبود. حتی خوشم اومد و تمدیدش کردم. چقدر زندگی بدون هیاهوی اینستاگرام راحت تر و خلوت تر می تونه باشه!

ارتباطات مجازیم به شدت کاهش پیدا کرده، میتونم بگم به صفر میل می کنه.این هم عجیبه، چون از وقتی یادم میاد از ارتباطات مجازی خیلی استقبال کرده ام. مثلا اگه میخواستم حرف جدی و مهمی به افراد زندگیم بزنم نوشتن رو به حرف زدن ترجیح می دادم. حالا برعکس شده، الان حتی تایپ کردن پیام های ضروری هم برام سخت و انرژی گیر شده. این هم اشکال نداره نه؟ برای چی باید برای اینکه حوصله ندارم در دنیای مجازی فعال باشم غصه بخورم و نگران باشم؟ در عوض دوست دارم چیز های جدید رو امتحان کنم، مثلا این مدت که با یوتیوب بیشتر ارتباط برقرار کردم همه ش فکر می کنم کاش من هم یه چنل یوتیوب راه می انداختم. البته احتمالا فقط از دور خوب به نظر می رسه، وگرنه کی حوصله ی تولید محتوا و ادیت ویدئو داره؟ نهایتا بتونم ویدئوهای با محوریت "چگونه زنده بمانیم" بسازم. 

_این پست قرار بود ارزیابی آذر ماه باشه مثلا! دیدم اگه تعلل کنم این پست هم به سرنوشت پیش نویس های همیشگی دچار میشه، در نتیجه هر چی که نوشته بودم رو پست میکنم. ارزیابی آذر ماه در یک جمله میشه قدم به قدم جلو رفتن. تقریبا روزی نبود که زبان/درس نخوانده باشم. میشه گفت در طی این چند ماه در زمینه ی جا انداختن زبان خوندن در فعالیت های روزانه ام موفق عمل کردم. کلاس رفتن هم اهرم اجبار خوبیه. مثلا استاد عربی در زمینه کندن پوست دانشجوها خیلی مهارت داره. جوری برنامه رو تنظیم کرده که هر روز مجبور بشیم عربی بخونیم، تازه نفرستادن تکالیف روزانه هم جریمه ی نقدی داره، واقعا هم با پوز می چرخه توی کلاس و از بچه ها پول میگیره. سخت میگذره، تعادل برقرار کردن بین کارهایی که باید انجام بدم و کارهایی که دوست دارم انجام بدم یا کنار اومدن با مسئولیت های غیر ِ قابل ِ حذف ِ زندگی. درسته که سخت میگذره اما بیهوده نمی گذره. فعلا تعادل ِ زندگیم اینجوریه، اگه ازش راضی نباشم هم باهاش می سازم. تعادلی که قرار نیست شبیه زندگی هیچ کس دیگه ای باشه.



zizigooloodiaries.blog.ir

_ چند سال پیش، یک دوره ای بود که دچار مرض ناتوانی در تمرکز و کتاب خواندن شده بودم. با یک عمر سابقه ی کتابخوانی به وضعیت بی تمرکزی افتاده بودم و احساس اسفناکی داشتم. اون موقع خیلی تلاش کردم برای تغییر، فکر می کردم عمر کتابخوانیم به انتها رسیده و باید کاری برای این وضعیت انجام بدم. هر راهی که رفتم بمبست بود. بعد از مدتی دست از کوبیدن خودم به در ُ دیوار برداشتم و کم کم با این موضوع کنار اومدم، فکر کردم حالا که نمی تونم بخونم با چی میتونم جای این فعالیت رو پر کنم؟ شروع کردم به دیدن، اون سال شاید بیشتر از ۵۰ تا فیلم و سریال دیدم. الان که به اون زمان فکر می کنم میبینم چه تصمیم خوبی گرفتم و کاش حتی بیشتر دیده بودم. چون الان دقیقا برعکس شده، شرایط جوری هست که دیدنی هام به شدت کاهش پیدا کرده و هیچ کاری براش نمیتونم انجام بدم. داشتم آذر ماه رو ارزیابی میکردم فهمیدم ماه گذشته قسمت دیدنی هام خالیه و فقط یه انیمیشن یک ساعت و نیمه دیدم! اون هم چون کل اون روز رو توی رختخواب خوابیده بودم و نمی تونستم جایی برم یا کار دیگه ای انجام بدم. خیلی دلم برای هر چیز دیدنی ای تنگ شده اما اگه فعلا وقتش نیست و نمیتونم شرایط رو تغییر بدم؛ اشکال نداره این دفعه دیگه دست و پا نمی زنم و سریع تر قبولش می کنم. 

_ چند وقت پیش، چالش "Instagram detox" رو به مدت دو هفته اجرا کردم. اون قدر که فکر می کردم سخت نبود. حتی خوشم اومد و تمدیدش کردم. چقدر زندگی بدون هیاهوی اینستاگرام راحت تر و خلوت تر می تونه باشه!

ارتباطات مجازیم به شدت کاهش پیدا کرده، میتونم بگم به صفر میل می کنه.این هم عجیبه، چون از وقتی یادم میاد از ارتباطات مجازی خیلی استقبال کرده ام. مثلا اگه میخواستم حرف جدی و مهمی به افراد زندگیم بزنم نوشتن رو به حرف زدن ترجیح می دادم. حالا برعکس شده، الان حتی تایپ کردن پیام های ضروری هم برام سخت و انرژی گیر شده. این هم اشکال نداره نه؟ برای چی باید برای اینکه حوصله ندارم در دنیای مجازی فعال باشم غصه بخورم و نگران باشم؟ در عوض دوست دارم چیز های جدید رو امتحان کنم، مثلا این مدت که با یوتیوب بیشتر ارتباط برقرار کردم همه ش فکر می کنم کاش من هم یه چنل یوتیوب راه می انداختم. البته احتمالا فقط از دور خوب به نظر می رسه، وگرنه کی حوصله ی تولید محتوا و ادیت ویدئو داره؟ نهایتا بتونم ویدئوهای با محوریت "چگونه زنده بمانیم" بسازم. 

_این پست قرار بود ارزیابی آذر ماه باشه مثلا! دیدم اگه تعلل کنم این پست هم به سرنوشت پیش نویس های همیشگی دچار میشه، در نتیجه هر چی که نوشته بودم رو پست میکنم. ارزیابی آذر ماه در یک جمله میشه قدم به قدم جلو رفتن. تقریبا روزی نبود که زبان/درس نخوانده باشم. میشه گفت در طی این چند ماه در زمینه ی جا انداختن زبان خوندن در فعالیت های روزانه ام موفق عمل کردم. کلاس رفتن هم اهرم اجبار خوبیه. مثلا استاد عربی در زمینه کندن پوست دانشجوها خیلی مهارت داره. جوری برنامه رو تنظیم کرده که هر روز مجبور بشیم عربی بخونیم، تازه نفرستادن تکالیف روزانه هم جریمه ی نقدی داره، واقعا هم با پوز می چرخه توی کلاس و از بچه ها پول میگیره. سخت میگذره، تعادل برقرار کردن بین کارهایی که باید انجام بدم و کارهایی که دوست دارم انجام بدم یا کنار اومدن با مسئولیت های غیر ِ قابل ِ حذف ِ زندگی. درسته که سخت میگذره اما بیهوده نمی گذره. فعلا تعادل ِ زندگیم اینجوریه، اگه ازش راضی نباشم هم باهاش می سازم. تعادلی که قرار نیست شبیه زندگی هیچ کس دیگه ای باشه.



zizigooloodiaries.blog.ir
هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan