مهم ترین درسی که تا اینجا از زندگی گرفتید چی بوده؟
اگر حدود سنتون رو هم بگید ممنون میشم.
#نیازمند_به_درسزندگی
- تاریخ : دوشنبه ۲۴ آبان ۰۰
- ساعت : ۱۹:۰۵
- |
- نظرات [ ۱۴ ]
تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!
مهم ترین درسی که تا اینجا از زندگی گرفتید چی بوده؟
اگر حدود سنتون رو هم بگید ممنون میشم.
#نیازمند_به_درسزندگی
هیچی مهمتر از اعصابم نیست و هیچ چیزی اونقدر ارزششو نداره که اعصابمو به خاطرش خرد کنم
الان در این لحظه یاد یه درسی افتادم ولی مهم ترینش نیست اما مهمه. اونم اینکه هیچ وقت پیش کسی وقتی دلم داغه درد و دل نکنم. چون اون لحظه داغم حالیم نیست ولی بعدش میشه نقظه ضعف.
اینکه نمیشه در آنِ واحد هممممه رو از خودت راضی نگه داری و آب از آب تکون نخوره...
اصلاً چرا باید همه ازم راضی باشن؟! بیخیال :)
اینو توی یکی دوسال اخیر یاد گرفتم و خیلی روی رویه زندگیم اثر گذاشت!
+ سلام :)
سلام
خیلی زیادن :))
ولی بنظرم مهم ترینش این بود که بجای غصه خوردن و استرس و نگرانی، راه حل پیدا کنم و مشکل رو حل کنم تا جایی که از دستم برمیاد..
و خودآگاهی هم البته خیلی بهم کمک کرده تا بتونم روی خودم مسلط باشم و روابطم با دیگران تنظیم بشه
نه نمیشه 😃
آدمی که واسه کسی بد نخواد و خوب بخواد، دلش صاف باشه، کینه و حقد از کسی تو دلش نگه نداره، اینا همچین مثل غلتک آسفالت، جادهی خاکی و پرچالهچولهی زندگی رو صاف میکنن که آدم توش میمونه :))
مهم ترین درس زندگی اینه که هم آقایون و هم خانم ها باید به خانواده همسرشون احترام بذارن. این یک قدم بزرگ برای خوشبختی است.
سلام
درسی که من آموختم این است که ذرۀ ذرۀ عمر انسان یک فرصت طلایی و استثناییه که اگر ازش استفاده نکنی دیگه قابل برگشت نیست. یعنی چرخ زمان هیچ وقت به عقب باز نمی گرده..
سلام علیکم
نمیتوانم بگویم مهمترین، اما احتمالاً اینها از موارد مهم هستند:
- ما هر روز و هر ساعت در تعامل با افراد هستیم و ناچاریم از ارزیابی عمل و رفتار آنها و واکنش نسبت به آنها. باید سعی کنم آنجا که ضرورتی ندارد، قضاوت در مورد عمل افراد به قضاوت کلی در مورد خود افراد و سرزنش و نکوهش پنهان یا آشکار ایشان (از حیث خودبرتربینی) منجر نشود. در اختلاف نظرها و عملها، حفظ علاقهی انسانی به افراد تا حد امکان، مهم است (البته گاه شاید ممکن نباشد).
- (در ادامهی مورد قبلی) آنجا که بهظاهر بر سر حق و حقیقت با کسی اختلافی دارم یا خاطرم از او رنجیده است، خوب نگاه کنم که حرص و جوشم واقعاً بهخاطر بیتوجهی به حق و پایمال شدن آن است، یا ناشی از این احساس که «من» را و «نظر من» را آنچنان که دوست داشتهام قدر ندانستهاند و بزرگ نداشتهاند.
- اگر میخواهم کاری را انجام دهم یا به آن علاقهمند هستم، منتظر موقعیت کاملاً ایدهآل برای آن نمانم. شاید چنان موقعیتی هرگز مهیا نشود. اگر شروع کنم، حتی با نبودن شرایط ایدهآل شاید به بخشی از آن علاقه و هدف برسم، حتی شاید در ادامه شرایط هم بهبود یافت. اگر هم موفقیت ظاهری حاصل نشد،هم تجربهای کسب کردهام و هم قدری خیالم راحت شده است که تلاشم را کردهام، اما با انتظار بیعمل شاید جز حسرت چیزی عاید نشود، همان «به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم، بهقدر وسع بکوشم».
- گاهی یا شاید همیشه، بینش نسبت به اعمال و آثار و پیامدهای آن، از کوچی و بزرگی و اهمیت و شهرت ظاهری آن مهمتر است.
با عرض پوزش بابت طولانی شدن نظر
هدف اصلی زندگیام رو فراموش نکنم. اگر همه چیزم مسیری شود برای رسیدن به آن هدف، آن روزها من فرد دیگری هستم و انشاءالله که به شهادت میرسم(اگر چنین شود)...
از اینکه به صورت ناشناس نظر میدهم بسیار عذر میخواهم.