خودم را میبینم
جدی و مصمم و نه غمگین
بلکه پر شور و خاموش
چشم برمیگیرم از چیزی که نباید باشد و بودنش خطاست و ضررافرین
آسمان آخته است از گرما و زمین رنگ بیابان است و هوا خود بیابان
انگار که پریز را از برق بکشم
یا سیم را با چاقو ببرم
یا رشته ای زائد را با خنجر قطع کنم
بعد ازاد
سبک
مصمم
رو بگردانم و بروم به سمت افق اتفاقات بعد
و پرهیز کنم از هرچه که نشانه ای از ان چیز به من میرساند
انقطاع
قطع شدن
قدم های اول پرواز
اینستا را اگر به خاطر خانم محمدی میروم دیگر به خاطر اینکه سوقم ندهد به سمت کسی دیگر نمیروم
وبلاگش هم حرام است
یادش هم.
الهی هب کمال الانقطاع الیک
و قطع کن رشته ای را که سردرگمم میکند از با تو بودن
زندگی مثل اتاق گرمیست که از پشت پرده اش افتاب داخل می اید و فضایش با کولر خنک شده است و تو در سکوت و نور میخوابی و به نور چشم میدوزی و لبخند میزنی به قطع شدن
مثل بریده شدن بند ناف
خون خوردن تمام میشود
و شیر خوردن اغاز.
بسم الله رحمان رحیم
با خدا
خودش و یادش.
پ.ن:این متن رو چند سال پیش نوشتم و الان اتفاقی پیداش کردم...
- تاریخ : دوشنبه ۲۴ مرداد ۰۱
- ساعت : ۰۱:۲۴
- |
- نظرات [ ۴ ]