روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

هجرتی به قامت یک عمر | معرفی کتاب رویای یک دیدار

با تو هستم!

تا کجا برای فهم حقیقت دویده ای؟

چقدر سوال داشته ای و پی پاسخ رفته ای؟

طعم بَرده شدن را می دانی؟

طعم در غل و زنجیر شدن در خانه ی خودت را چطور؟

فرار را بر قرار ترجیح داده ای و از آسایش و رفاه دل کنده ای تا راز هستی را بفهمی؟

روزبه این کار را کرد...

در یک هجرت بزرگ و یک سفر بی بازگشت از مبدا جِی؛ در مرکز ایران..

همراه می شوی با روزبه ی زرتشتیِ نگهبان آتشِ مقدسِ آتشکده؛

که منزل به منزل و مرشد به مرشد می رود و می رسد به آن انتظار بزرگ

و چشم در چشم محمد (س) فرستاده ی حق خداوند؛ دوختن...

و چه حسی دارد خیره شدن به عمق چشمان رسول مهربانت؟؟؟

و تو این حس را دست در دست روزبه احساس خواهی کرد

و برای لحظه ای چشم های پیامبر را در خیال خویش ملاقات می کنی..*

اما برده ای و بی اختیار..آب در چند قدمی توست ولی اجازه نوشیدن نیست..

ولی به نجات خدا ایمان داری..یاد شبی می افتی که در صحرا گم شده بودی..و او تو را به نور رهنمایید...

و تو زمانی بر خود می لرزی که تاریخ گواهی می دهد و یقین می کنی که این یک داستان واقعیست.

با خود تو هستم!

 

 

 

*: با خود تصور می کنم گاهی نگاهش را

چشمی که بی اندازه باید مهربان باشد

 

+ کتاب خیلی شریف و حقی بود به قلم آقای سید ناصر هاشم زاده..

  بضاعت من مع الاسف همین قدر بود در معرفی..

 

 

قلم و کاغذا آماده!

سلام علیکم..

راستش این مدت چند تا چیز با ارزش دیدم و اومدم معرفی کنم تا شما هم ببینید:)

معرفی یه کتاب جذاببب هم در دست احداثه که به زودی براتون می فرستم انشاالله.

 

1- راستش طبق شواهد فکر نمی کردم زبان مشترکی بین این فیلم و اسلام پیدا کنم!

بدون قرار قبلی رفتم توی فیلیمو و دیدم "بدون قرار قبلی"منتشر شده و دیدمش.

خب تا یه جاهایی هم فکرم درست از آب در اومد..توی رعایت یک سری مسایلی که باید رعایت بشه! و نشده بود.یک سری ظرافت ها که جاش خیلی خالی بود.یک سری ادب ها که خوب بود فیلم بهش مودب می بود.

ولی آخر فیلم دیدم نه! انگار حرف همو می فهمیم!

خلاصه که نمیگم wow. عجب فیلم خفنی بود و حتما برید ببینید( گرچه میدونم خیلیاتون همون موقعا رفتید سینما و دیدید و من اصولا دیر می بینم فیلم های جدید رو)

ولی حقیقتش زبان نمادین و رمزگونه ای که سازنده سعی کرد به وسیله اش پیامش رو برسونه هوشمندانه بود.اگر 15 سال پیش بود قطعا تهش یه ازدواج و یه معجزه ی شفا میدیدیم!!

ولی خداروشکر از اون دوران گذر کردیم.الحمدالله

الان هم پایانش باز نبود_گرچه باز بود_ و خیلی واضح بود همه چیز..مگر اینکه تو دوستش نداشته باشی و بخوای انکارش کنی..:)

به هر حال اگر حوصله ی فیلم دیدن داشتید؛ ارزش دیدن داره و در کل دوست داشتنیه و حداقل مثل 99 درصد فیلم ها و نمایش خانگی های جدید روحت رو خراش نمیده و حتی یه ذره تلطیفش میکنه و برای خودمم عجیبه که میخوام بگم : حاضرم بازم ببینمش!

 

2- تلویزیون، فکر میکنم شبکه 4 بود..یه سینمایی خیلی جذاب گذاشته بود.که باز هم اتفاقی بهش برخوردم.

اگر به لوکیشن طبیعت و روستا، به روابط آدمها، به خاطره گویی های پدربزرگ و به صحنه پردازی و نورپردازی های چشمگیر و به حال و هوایی شبیه فیلم یک حبه قند ولی با سکوت بیشتر، علاقه دارید، فیلم تابستان طولانی رو حتما ببینید.

 

3- باز هم اتفاقی سر از شبکه جام جم در اوردم( دوتاش توی یه روز بود.حالم خوش نبود پای تلوزیون می گشتم توی کانال ها:/)

و یه رزق خوب دیگه:)

یه انیمیشن داشت پخش می شد که داستان های شاهنامه رو با تم نگارگری خیلی جذاب انیمیت کرده بودن و ساخته بودن.فکر میکنم اون قسمت؛ داستان رستم و دیو سپید بود. موسیقی و رنگ ها و همه چیز برام جذاب بود.

پیشنهاد می کنم یه نگاهی بهش بندازید و اگر بچه دارید نشونشون بدید.

اسمش هزار افسان بود.سرچ کنید پیدا می کنید انشاااله:)

 

4- راستی سریال پدر پسری هم چند قسمت با آبجیم دیدیم..محتوای تمیزی داره.آفرین.

 

7» آه از شفقی که روز را به شب می رساند!

 + پیشنهاد: با لحن شهید آوینی بخوانید.

و این چنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافله ی عشق روی به راه نهاد.

آری آن قافله، قافله ی عشق است و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه ی تاریخ.

هجرت، مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند؛

مردان حق را سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آن گاه که حق در زمین مغفول است و جهّال و فسّاق و قدّاره بندها بر آن حکومت می رانند.

 

 

+چند خطی از کتاب فتح خون..سید مرتضی آوینی

التماس دعا

 

معرفی مینی سریال باراکامون | سـِ مثل سادگی

محبوب من حالا که همه با ارزیابی سال گذشته و بولت جورنال هایشان خفه مان کرده اند من برایت تحلیل انیمه اورده ام! امیدوارم کار خوبی کرده باشم:)

 

 

داستان درباره پسری به نام سیشو هانداست که از کودکی به خوشنویسی سنتی ژاپنی مشغوله

همینقدر بگم که اگر تاریخ هنر خونده باشید میدونید که هنر خطاطی در ژاپن خیلی حیثیتی و حائز اهمیت و آداب داره.
چیزی شبیه نگارگری که هنر سنتی اصلی ماست و آداب و مانیفست داره.

خب این پسر ما مشغول بوده و هر سال مسابقات رو شرکت می کرده و این حرفه که از پدرش بهش رسیده بود رو با جدیت و علاقه ادامه میداده

و یه جورایی خطاطی با گوشت و پوست و خونش عجین شده و کل زندگی و وقت و برنامش وقف خطاطیه و طبیعتا هدفش اینه که خطاط مطرح و فوق العاده ای بشه
و سبک شخصی و منحصر به فرد خودش رو پیدا کنه.
البته همین الانش هم استاده و همه سنسی صداش میکنن.

خلاصه الان یه پسره که دبیرستانشو تموم کرده و مشغول به کار هنریه.
توی یه مسابقه داور اصلی کلی بهش نقد میکنه و سبک خطاطیش رو پیش پا افتاده خطاب میکنه

اون هم از خود بیخود میشه چون کلا خیلی پسر احساساتی و عجول و ناپخته ایه
میپره و یه مشت حواله پیرمرد رنجور که مدیر و داور هم هست میکنه

و پدرش به خاطر این رفتار سرافکنده کنندش تبعیدش میکنه به روستای ابا اجدایشون تا یکم با خودش خلوت کنه
به کارای زشتش فکر کنه
و حسابی روی خطاطیش هم کار کنه (تا اینجا فقط یک قسمت از سریال و کلیتش رو براتون گفتم)

و در ادامه اتفاقایی براش می افته که باعث میشه به بلوغ فکری نزدیک بشه...

 

ایا این انیمه خیلی خارق العاده و بینظیر و حیرت اوره؟
نه!
این یه انیمه خیلی سادست!
یه انیمه ای که روانشناسانه طوره
و واقع گرایانه‌ست
زندگیه
ترکیبی از قوس قزح و گردباد

شما رو همراه خودش به طبیعت می بره و این برای کسایی که عشق طبیعت هستن خیلی لذتبخشه
تصاویر زیبایی داره

و دیدن دگردیسی ساده و نامحسوس(و نه گل درشت و کلید اسراری) روح اون پسر در مواجهه با ادم هایی که توی روستا بودن و اصلا توجهی به انزواطلبی اون و کناره گیری هاش نداشتن؛ روحت رو متبسم می کنه.
این انیمه از جنس انیمه "همین دیروز"ه.
تو رو به خودت ارجاع میده
و به معنای واقعی زندگی
و به ارزش های حقیقی

و این بهت آرامش ذهنی رو تقدیم می کنه.

 

من دنبال یه انیمه با دید مثبت و امیدبخش و چشم نواز بودم که باراکامون رو پیدا کردم.
انیمه ها معمولا به خاطر فضای دارک و داستان فوق تخیلی و اساطیری عجیب و غریب و شخصیت های لایه اندر لایه شون بهم حس سرگیجه و ابرسیاه بالای سر میدن و بیشتر دمغم می کنند.
انیمه های کمی هستن که این حجم از انرژی مثبت ازشون دریافت بشه و از این بابت از دیدن  این ۱۲ قسمت بی الایش و دوست داشتنی مملو از هنر راضیم.


عکس: تصویری که تو یه نگاه چشمم رو گرفت و حس کردم انیمه خوبی میتونه باشه پس سرچش کردم فوقع ما وقع.

 

زبان اصلی این انیمه برای بالای ۱۸ سال مناسبه طبق نظر سایت فیلیمو.
ولی دوبله‌اش برای گروه سنی دبستان هم خوبه:)

در واقع یکی دو جا چند تا کلمه مورد دار استفاده شده ولی در کل هیچ صحنه یا داستان بدی نداره.

 

 

این بود انشای من:) در استانه 1401

مواظب خودتون باشید رفقا..

عیدتون پیش پیش به خوشی

هر سال بهتر از پارسال انشاالله.

معرفی | دِعبل و زُلفا

 

اگر دوست دارید چند روزی در نخلستان های بغداد قدم بزنید و از برج و باروی جعفر برمکی و ابراهیم موصلی و هارون الرشید _از نزدیک و با جزئیات_ بازدید نمایید و چند شبی را در بزم های بی نهایت مجللشان شرکت کرده، به آواز مغنیه ها و طنبور ها و عود ها گوش بسپارید و کنیزک های رنگارنگ را تماشا کنید و از کباب ها و خورش های رنگ به رنگ بخورید و از نوشیدنی ها بچشید و در کنارش از تاریخ مظلومیت شیعیان و امامشان و سیاهچال ها و غل و زنجیرها و فرار ها و پنهانی زندگی کردن هایشان بشنوید و چشم تَر کنید این کتاب را بخوانید.

 تلفیقی از تاریخ و حماسه ی دوران سیاهی از زندگی شیعیان با روزهای رنگارنگ و انجیرهای شیرین تر از عسل...از جنس زندگی.

جاذّبه اصلی

 

 

 

سلام!

احتمالا خیلی هاتون دیگه فیلم Gravity  محصول 2013 رو دیدید اما بازم بهتره بگم که کمی لو میدم داستان رو اینجا..مدتها توی لیستم بود ولی کشش دیدنشو نداشتم میدونید که فیلم های مربوط به فضا یک حوصله ی خاصی رو میطلبند و یکم با طبع مایی که نسل عجله و فوریت هستیم حتی در زمینه لذت،شاید جور نباشند.

به هرحال حوصله ای ایجاد شد و فیلم رو دیدم..فیلم خوبی بود از نظر جلوه های ویژه و باورپذیری بازی ها و اوج و فرود لحظات و شاید خیلی ها این فیلم رو کاملا رئال و مطابق با واقع بدونند اما یک چیزی که در طول فیلم مدام منتظرش بودم و تا اخر هم خبری ازش نبود..یک اتفاقی که جای خالیش به شدت توی ذوقم زد و کمبودش بسی احساس می شد؛ دیدگاه کاملا مادی و انسان گرایانه و زمینی بود اینکه بهر دلیل اون فضانورد مست قدرت لایتناهی یک قدرت مطلق ماورائی نشد واقعا به عبارتی سخیف و مسخره ست.

مخصوصا برای یک یکتاپرست این واقعا غیرقابل هضم و زننده ست.

فقط در یکی از سکانس ها یکی از فضانورد ها چیزی مبنی بر مسخ عظمت فضا و کهکشان ها شدن میگه و دیگه در تمااااام اون لحظاتی که از سفینه بیرون افتاده و عملا در جوّ رهاااااای رهاای رهااا هست کاملا متکی بر قدرت و حافظه و مهارت های خودش پیش میره و بدون کمک هیچگونه نیروی برتر به پیروزی میرسه..

تنها در بک سکانس امداد غیبی رو نشون میده اون هم جایی هست که فضانورد دیگه از همه چیز بریده خداحافظیاشو کرده اکسیژنو خاموش کرده و داره اروم میخوابه تا کم کم به مرگ برسه و ناگهان توی خواب و بیداری هم سفر فوت شده اش رو میبینه که بهش یه توصیه هایی میکنه! احتمالا روح طرف اومده و امداد رسونده!

به هر حال این بی خدایی عه به شدت برای من ازار دهنده بود و لذت فیلم رو خشکوند چون فیلم دیگه نه تنها برام باورپذیر نبود بلکه بچگانه و بی محتوا به نظر می رسید.

اما چند تا پوستر جالب هم داره این فیلم که بد نیست یه نگاهی بهشون بندازیم:))

 

 

و این

 خب؛ می بینیم که توی این تصاویر فضانورد رو در حالی به تصویر کشیدن که کاملا رهاست و من حس میکنم اون طنابی که از فضانورد شروع میشه و توی اون حجم نورانی محو میشه میخواد بگه کانه بند ناف فضانورد که نماد انسانه به کائنات وصله و اگر بند نافش بریده بشه ولی به شکل درستش زایمان نشه اون ادم میمیره

و این وابستگی کائنات و همسو بودن اون به حیات انسان رو میرسونه..

قشنگ هست ولی بازم اون نیروی برتر رو کائنات در نظر گرفته و هنوزم من رو قانع نمیکنه!

خب میدونم شاید یه ذره به نظر شما بی ربط بیاد اما تحلیل من اینه..

خوشحال میشم نگاه شما رو هم بدونم

ممنون که خوندید..امیدوارم مفید بوده باشه*

امیدوارم سلامت باشید.

#السماءلی

20/1/99

 

هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan