تصمیم بر این شد سفر 1 روز و نیمی ما تبدیل شود به نصف روز. که دیگر نیاز به اقامت در منزل خاله نداشته باشیم. ظهر راه بیفتیم. عصر مراسم باشیم و شب برگردیم.
آخر خاله جان و شوهر خاله کرونا گرفته اند و با اینکه حالشان خوب است_ الحمدالله_ نمی شود مهمانشان شد. می شود؟
ظهر ناهار خوردیم. آماده شدیم. و فقط باید وسایل را بر میداشتیم و می رفتیم توی پارکینگ.
که اتفاق دیگری افتاد.برای من.این که چه اتفاقی بود تفاوتی ندارد؛ مهم این است که من را ملزم می کرد در خانه بمانم و چاره ی دیگری نداشتم. خانواده را راهی کردم وخودم ماندم !
آن همه فکر و خیال و هول زدگی و حالا تنها در خانه :دی از خودم خنده ام گرفته بود.
اتفاقاتی افتاد که هیچ کدام در اختیار من نبودند و باعث شد اصلا نتوانم بروم!
همان روز از حاج آقا پناهیان شنیدم که به نقل از امیراامومنین می گفت : عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم
یعنی خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها شناختم!
تلاقی به موقعی بود! این نشدن و نرفتن. چه بسا کمی و فقط کمی منظور امام علی ع را بفهمم!
الخیر فی ما وقع!
- تاریخ : جمعه ۱۴ مرداد ۰۱
- ساعت : ۱۳:۱۰
- ادامه مطلب
- |
- نظرات [ ۱ ]