فریاد روی قله
یه حرف هایی
یه فکر هایی
یه حرکتایی
یه رازهایی
یه سوالهایی
یه شکر هایی
یه تسلیم شدن هایی
یه معذرت خواستن هایی
توی گلوم گیر کرده که مال چندین ساله.
احساس میکنم اگر برم کوه و تا قله بالا برم بعد روی قله بایستم
یه نگاه به دره ی زیر پام کنم یه نگاه به پهنه ی آسمون
چشمامو ببندم زورمو جمع کنم و بعد
با تمام وجودم یه فریاد جانانه و طولانی بزنم
که انعکاسش تا چند دقیقه ادامه داشته باشه قدرتی از کائنات و ابر و باد و مه و خورشید وارد روحم میشه که اراده ی مبارزه و شکست سریع ضعف هام رو بهم میده و اون ادمی که از کوه میاد پایین دیگه اون آدم قبلی نیست.
- تاریخ : چهارشنبه ۱۸ آبان ۰۱
- ساعت : ۲۱:۵۳
- |
- نظرات [ ۳ ]