پنجشنبه گذشته بچه ها رو بردیم اردو پارک بانوان. هم اردو بود و هم یه مسابقه ورزشی درون مدرسه ای داشتن.
هوا عالی بود و بلاتکلیفی پاییز رو به نهایت رسونده بود. هی ابر می شد چند قطره بارون
دوباره افتاب داغ. بعد باد خنک. ابر و الی اخر
دو تا اتوبوس شامل بچه های هفتم هشتم و نهم.
راستش من از اون ادماییم که باید توی کلاس خیلی خویشتن دار باشم و سعی کنم جدیتمو حفظ کنم..اگر به ناخوداگاهم بسپارم میرم سمت راحتی و شوخ طبعی ای که اگرچه با نوجوونا خیلی میخونه
ولی اقتدار و پرستیژ! معلمیم رو زیر سوال می بره و اصطلاحا بچه ها خییییلی زودتر از چیزی که فکرشو میکنی پررو می شن و چون سنشون کمه و حد و حدود رو نمیشناسن؛ میزنن جاده خاکی.
بذارید یه مثال بزنم
خب من توی اردو خیلی راحت تر از کلاس باهاشون برخورد کردم
همصدا باهاشون سرود خوندم
کلی شوخی با تک تکشون کردم و خندوندمشون
و از همه مهم تر ازشون عکس می گرفتم.چون خودشون نباید گوشی می اوردن.
توی زمین ورزش بودیم. تمرینشونو کرده بودن و پراکنده شده بودن
منم روی چمن مصنوعی کنار خانم جیم همکارم نشسته بودم. پاشدم دنبال سوژه عکاسی
همیشه عکس گرفتن از کفشا و زمین زیر پا رو دوست دارم
چند نفری رو صدا زدم که بیاین عکس بگیریم. دویدن اومدن.
حلقه زدیم دور هم . بعد گفتم حالا نوک کفشامونو بچسبونیم به هم تا شبیه ستاره بشه
اینو که گفتم یهو خنفری_ دانش اموز بسیار مودب و منضبط سر کلاس_ گفت نههههه خوشم اووومد تو هم پایه ایییی!!!!!!
من چشمام در اومده بود
دوستاشم با چشم و ابرو بهش تشر می زدن که : تو نه شما!!!
ولی خنفری دست بردار نبود.سه چهار تا جمله ی دیگه هم با تو و افعال مفرد گفت!
منم عکس رو گرفتم
و وقتی داشتم می رفتم رو به خنفری _جدی و شوخی_گفتم نه من نه تو-_-
راستش یکم حالم گرفته شد که به همین راحتی این حریم رو شکست!
خلاصه گذششت
تا شنبه
توی کلاس مشغول کار بودن به صورت گروهی و همه سرررگرم
خنفری یهو اومد پیش میزم و گفت خانوم من روز اردو شما رو مفرد صدا کردم شما ناراحت شدین؟
گفتم : نباید می شدم؟
گفت آخه خانوم من همیشه دوستام رو مفرد صدا میکنم!
با قیافه ناراحت و نسبتا مظلوم!
گفتم درسته ما هم دوستیم..ولی یه فرقایی می کنه درسته؟
یه سری تکون دادم
گفتم می فهمی که چی می گم؟!
گفت بله خانم ..ببخشید معذرت میخوام
یه سر تکون دادم و یه چشمک ریز زدم و گفتم خواهش میکنم.
خب..راستش انتظار دیگه ای هم از خنفری نداشتم..چون مودب شناخته بودمش.
ازش هم دلخور نشده بودم که بخوام ببخشمش
یا اگه معذرت خواهی نمی کرد تو دلم می موند..
ولی خب..
فهمیدم که هم این بچه ها هنوز خیلی جای کار دارن
هم من کلی راه دارم تا قلقشون خوب دستم بیاد!
+میخواستم عکسهایی که گرفتم رو هم بذارم ولی صندوق بیان بالا نمیاد.شاید بعدا لینک کردم
- تاریخ : شنبه ۲۸ آبان ۰۱
- ساعت : ۱۸:۳۹
- |
- نظرات [ ۳ ]