روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

خونه عروس خونه تکونی نمیخواد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

میگن خونه عروس که خونه تکونی نداره! راستم میگن ولی باید بیان اتاق خونه منو ببینن.

لبریز از کتاب و پوشه و کاغذ طراحی و جامدادی های لبالب از ماژیک و مداد و قلمو.

کتابخونه قفسه هاش تموم شده و بالاش هم کتاب چیدم. میز تحریرم 2 تا طبقه هم داره توی اونها هم کتاب و بالای این قفسه ها بازم کتابه حتی توی کمدی که باید وسایل و لباس و کیف و اینها باشه بازم کتاب گذاشتیم. گوشه سمت راست میز تحریرم روی زمین پره از ورقه های طراحی و اتودهای همسر و گوشه سمت چپ روی زمین بازم پره از پوشه هایی که توشون تصویرسازی هام و کاغذ های رنگی و گلاسه و کالک و پوستی و غیره ست. لابه لای همه ی اینها یک دریل، یک جا جورابی پر از جوراب های رنگارنگ متعلق به بنده، کیف لپ تاپ، جعبه فلاسک که باید بره توی کمد دیواری، نمونه کارهای دانش اموزام، دفترچه ای که هدیه گرفتم و جارو برقی هم دیده میشه!

ببینید ما شلخته نیستیم فقط جا کمهههههه

من در تمام زندگیم مشکل جا داشتم :دیییی

وقتی رشته ات هنری باشی خودت یکی و وسایلت هزاره

کارها و مثلا اثارت یه طرف مواد خام و رنگ و وسایلت هم یه طرف

توی خوابگاه جا کم داری

توی اتاقت جا کم داری

و حالا توی خونه خودت هم جا کم داری! چون وسایل دوبل شده. چرا؟ چون همسرت هم هم رشته تشریف داره و یکی نیست وسایل اونو بگیره

تازه من نصف پوشه ها و کتابها و وسایل این چنینیم هنوز خونه بابامن وگرنه که جا برای رفت و امدمون هم نداشتیم.

یعنی فضایی که باید برای نظم دهی به وسایل و لباس ها و چیزهایی مثل سشوار و اینها باشه همه ش رفته برای کتاب و رنگ و... در نتیجه این وسایل بی جا و مکان موندن و اتاق درهم به نظر میرسه.

حالا به نظرتون خونه عروس خونه تکونی میخواد یا نه؟

به نظرم خونه تکونی فایده ای نداره

نظرم روی معجزه ست

تاااااازه نگفتم توی هال هم یه میز تحریر نشستنی(که من بهش میگم میز امام خمینی) گذاشتم و اونجا هم وسایل طراحی پهنهه

میز تحریر اتاق رو گذاشتم برای لپ تاپ و نوشتن توی دفتر میز اونور برای نقاشی و اینا..

حالا باید تا جای ممکن اینجا رو به یه شکل ابرومندی در بیاریم چون احتمالا و حتما فوامیل(ج مکسر فامیل) میان عید دیدنی پیشمون چون اولین عیده و خب طبق معمول موقع مواجهه با خونه جدید میخوان اتاق ها و مدل خونه رو بررسی کنن و قشنگ نیست خونه عرووس به هم ریخته باشه:|

راستی یه چیز دیگه

از اونجایی که ما مبل و صندلی و ...نداریم و یه فرش وسط پهنه و کنار دیوار موکت خشک و خالیه تصمیم گرفتیم از این زیر پایی نمدی های کناره ای بگیریم. حالا 2 باره از مغازه مذکور استعلام میگیریم میگه جنس اوردم مغازه

بعد ما به جای همون روز فرداش میریم میگه تمام کردم !!! یعنی مردم با سرعت نور خرید می کنن و هیچی گیر ما نیومده! حالا مهمان اومد مجبوریم قالی رو بکشونیم کنار دیوار که حداقل روی قالی باشن نه موکت. البته بالش های خوشگل هم به عنوان پشتی تعبیه کردیم.

تا ببینیم خدا چی میخواد.

امسال ماه رمضون پر چالش بود برام. خبری از افطار و سحری های خوشمزه و از همه مهم تر حاضر و آماده نبود و کسی که باید حاضر و امادشون می کرد منننننننن بودمممممم!!!!!

البته من قبلا کمک می کردم به مامان ولی اعتراف میکنم خیلی کم یا موقع ظرف شستن و اینها:(

و از اون گذشته بیدار کردن همسر برای سحری غول مرحله آخره

فکر کن سحری آماده کردی خودت خوابت میاد خسته ای حوصله نداری باید یک نفر دیگه رو هم بیدار کنی و نازشو بکشی که بیاد سحری بخوره تازه اونم با زبون خوش

اون شب همسر رو به زوووور بیدار کردم یه لیوان شیر و  3 عدد خرما خورد و خوابید. فرداش اصلا و ابدا یادش نمی اومدددد!! فکر می کرد دارم الکی میگم. تا با جزئیات براش تعریف نکردم باورش نشد.فکر کن بیدار شده نشسته شیر خورده خرما خورده بدون ذره ای بیداری و هشیاری:)

بهش گفتم میتونم توی خواب ازت امضا بگیرم بیدار شدی یادت نمیاد ها ها ها ( همون خنده شیطانی خودمون)

تازه حرفای مامانمو میفهمم و حسشو درک می کنم موقعی که منو بیدار می کرد:( یه حرفایی به مامانم تحویل میدادم که بیدار میشدم یادم نمی اومد

"کارما"ست فکر کنم:دییییی

تاااازه کلی از شبا رو برای سحری خواب موندیم تا الان..اتفاقی که سالهای پیش شاید 1 بار در کل ماه رمضون می افتاد

فقط امیدوارم در آینده یه بچه بدغذا مثل بچگی های خودم گیرم نیاد انشاءالله تعالی.

 

 

 

.. میخک..
۲۷ اسفند ۰۳ , ۱۵:۳۲

چقدر من چقدر من چقدر من...

اونجایی که میگی منننننننن بودمممممم!!!!! چقدررررررر مننننن

واقعا سخته 

البته من پارسال شعبان عروسی کردم 

الان دومین رمضون حساب میشه 

سال اول که نابود بود 

قرمه سبزی گذاشته بودم تا جا بیفته. بعد کف آشپزخونه پای گاز خوابم برده بود. کل خونه شده بود دود.... همه چیز جزغاله.... فک کن عید هم هست کلی مهمون میاد ولی تا دو هفته هممممه جای خونه بوی دود میداد. هرچی تکنیک پیاز و آب سرو و لیمو و... به کار بردم نشو

 

پارسال چون دقیقا آخر اسفند عروسی بود دیگه خونه تکونی نداشتم 

الان رنده هستم...

نصف کتابام هنوز خونه مامانمه چون جا ندارم... باز یه قسمت رو بردم خونه مامانم و نصفش رو هم بخشیدم... 

کل وسایل رزین رو بردیم خونه‌ی مادربزرگ... گفتم این دو هفته اونجا کار کنیم تا خونه باز شه مهمون میاد جمعه بازار نبینه...

وسایل نقاشی همسر رو هم دادیم امانت دست خواهر شوهر....

ولی بازهم زن بودن خیییییلیییییی سخته

قدر نمیدونستم خونه مامانم

هعی....

پاسخ :

سلام میخک جوونم
منم قدر نمیدونستم:)
چه خوب که درکم می کنی
خداقـــــــــــــــــــــــــوت بهت عروس خانوم
من امسال خونه تکونی نیاز ندارم ولی همون چیزایی که گفتمو نمیدونم کجا جا بدم
دلمم نمیاد از خودم جداشون کنم
ولی رزین شما وسیله و دم و دستگاهش خیلی بیشتره و همچنین نقاشی اگه بوم و اینها تو کار باشه
خلاصه که زن بودن
مادر بودن
و هنرمند بودن
چالش برانگیزه
و دوست داشتنی
ولی حاضر نیستم خونه م خالی و مرتب باشه ولی اهل هنر نباشم
مگه نه:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan