روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

اینم از این

نشستم با اعتماد به نفس کامل کتاب نقاشی برای نقاشی شهید آوینی رو خوندم به این نیت که بعدش بیام دربارش بنویسم و معرفیش کنم اما دریغ از یک پاراگراف که ازش فهمیدم باشم.

همش 60 صفحه اونم قطع کوچیکه اما فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

تا صفحه 39 خوندم.41 دقیقه طول کشید و خسته شدم از ادامه دادن...حالا تمامش می کنم

اما فکر نکنم دیگه بخوام معرفیش کنم. چون نمیدونم چی رو باید معرفی کنم:|

 

میرزا مهدی
۱۷ فروردين ۰۴ , ۰۹:۱۴

خیلی عالی. درود به نگاه شاعرانه شما.

خیلی ریتم خوبی داشت. شاید دو صفحه اضافه تر مینوشتید هم متوجه گذر زمان نمیشدم.

عالی! چی میگن خارجیا؟ پرفکت!

 

درمورد محتوی که چیزی ندارم بگم چون نه مهلا و عقبه ی مهلا رو میشناسم، نه شما و رابطه‌تون با مهلا .. نه اویی که در آینه دیدید رو میشناسم و نه گرمای دست او را حس کردم. نه خاله اشرف رو میشناسم و نه آش داغشون رو چشیدم. 

خوب که فکر میکنم میبینم چه لازم بود که بچشم؟ عطر پیاز و نعناع داغش هنوز در مشاممه. بهتر که فکر کردم یادم افتاد مهلایی که شبیهِش اطراف خودم هم هست رو قبلا دیدم. و او و آینه و گرمای اجاق و قلب و دست او رو قبلا حس کردم.

یک بار دیگه که خوندم، دیدم مگه میشه زیر سایه بون باشی، صدای تق و تق و تق باران رو بشنوی و دریاچه ی زودگذر قو روبروی چشمانت باشه و نور گرم پنجره خاله اشرف، امید به زندگی در تو ایجاد کنه و مهلا هم با سر و صورت گلی روحت رو شاد کنه و شاعر نباشی؟ 

درود به نگاه شاعرانه شما. دیگه همین دیگه. قشنگ بود

پاسخ :

سلام 
چندین و چندبار کامنتتون رو خوندم 
خیلی خیلی ممنونم که نظرتونو برام نوشتید🙏🙏واقعا انگیزه بود برای نوشتن بیشترم🙏

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan