گاهی وقت ها خسته ای.خیلی!
روح و جسمت یک نوازش درست و حسابی طلب میکند.یک حال خوب،یک هوای پر نسیم،یک چشم انداز زیبا تا افق،یک تکیه گاه محکم،یک چشم امیدوار.
یک کسی که مثل همه نباشد.
همیشه باشد،هرجا و هروقت که تو هوایش را کردی،او هوای تو را با قطره قطره ی باران وجودش،لطیف کند.
هوای بارانی نه؛هوای آفتابی بارانی.هم آفتاب باشد،هم روشن باشد،هم قطره های باران.
این موقع ها،آدم دلش پُر نیست،عقده ها و حرف های زیادیِ دیگران،اعصابش را به هم نریخته است.چون دل پر از عقده،برای آدمهای ضعیف است.این عقده ها،کینه و نفرت و نفرین می آورد.این دل را نمی گویم،که به درد زباله می خورد؛
دل خسته را می گویم که همه ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل،می خواهد،یک کسی را داشته باشد که نورانی باشد؛سرعت نور حضورش و قدرت تابش وجودش،وجود را روشن کند. ذهن را آرام کند،تپش قلب را منظم کند،اشک چشم را راه بیندازد و...
این آدم حتما از دوست و رفقا،از اهالی خانواده،از اساتید و اطرافیان نیست.این ها هم خودشان خسته می شوند. خوب اند
اما برای این دل خسته کم اند،کم...
در به در یافتن چنین کسی بودم؛به قول شاعر؛رفتم به در میکده ی عابد و زاهد...در صومعه و دیر...همه جا می رفتم و می آمدم،همه خوب بودند؛اما من خسته بودم...
باور کنید بعد از سال ها گشتن و همه را دیدن و دل سپردن و دل کندن و امیدوار شدن و ناامیدی ها، تنها جایی که او را یافتم؛ نجف بود...نجفِ اشرف.
در خیابان مقابل حرم که راه میروی،گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع به ارتفاع گرفتن از زمین می کند...
وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است.فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی:
-اسلام علیک یا بابا ، اسلام علیک یا علی.
معنای علی را تازه دلت درک می کند.
علی ع بلندت میکند از زمین چسبناک تا خدا.زمینی شدن و دل به دنیا بستن،خسته ات کرده بود.دلت آسمان می خواست و همه ی خدا را...
علی ع تو را می کَند از زمین و وصل می کند به خدا...
علی ع حکم پدری اش از جانب خدا آمده.راحت بگو:
-سلام بابا.
و در آغوشش خودت را رها کن.
+بخشی از کتاب پدر/نرجس شکوریان
- تاریخ : سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸
- ساعت : ۱۸:۴۶
- |
- نظرات [ ۱ ]