روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

اعتقاد عجیب

معتقدم هر چقدر معلم بیشتر در برابر خدا حرف گوش کن و مطیع باشه؛

دانش آموز بیشتر ازش حرف شنوی دارن و بهش احترام میذارن...

عادلانه‌ست..نه؟

 

 

نجوای فراموش شده

🕊همه چیز از وقتی شروع شد که فهمیدم اگر صدام تو این دنیای شلوغ اونقدر کمه که فقط خودم میشنومش و بقیه متوجهش نمیشن اصلا مهم نیست چون اصلا به کارم نمیاد !

مهم اینه که حتی اگه صدایی نداشته باشم و تو دلم حرف بزنم خدا میشنوه و ترتیب اثر میده. این شد که دیگه تلاشی نکردم شنیده بشم و خدا برام کافی بود حسبی الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ..بله..و خدا واقعا به اندازه تموم مردم دنیا بهم گوش میکرد و همه چیزای چرت از وقتی شروع شد که این موضوع رو یادم رفت...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

مهمات‌چی داعش طراح: محب‌دیزاین

اگر حرف عاقلانه ای داری؛ بزن رفیق.

از یادداشت های گوشه کنار | خنده آور است!

امده ام کلاس طرح کلی با کلی قیافه گرفتن

در حالیکه کارم درست نیست

نماز صبحم قضا شده

تنها نکته مثبتم این است که نگاهم را یاد گرفته ام کنترل کنم که آن هم با توجه به باطن نه خیلی آسمانی ام شاید تظاهر باشد

یا جانماز اب کشیدن

میدانم کارم درست نیست ولی در تکاپوام

یا تلاش میکنم که تلاش کنم

تلاش میکنم که در تکاپو باشم!

خنده آور است.

۲ مرداد ۹۸ مسجد الغدیر

 

با تمام قلب..تسلیت برای این داغ تازه...أین هادم ابنیة الشرک و النفاق؟؟؟

 

کلاس هفتم ۲!!!!

ساعت آخره. درسو دادم و بچه ها مشغول کارن.

زنگ خونه که میخوره ؛ همه ی کلاس یک صدا و شاکی میگن عَههههههههههههه

و این یعنی من موفق شدم! ^__________^

خدایا ممنونم:')

چالش "۱۰ کاریکلماتور"

فکرم آنتن نمی داد؛ رفتم بالای پشت بام.

 

چشم برزخی ام عینک لازم دارد.

 

"عزیزم ما چه قدر تفاهم داریم!" لاشخور داشت به مجری بی‌بی‌سی می گفت.

 

هوا پس بود.چایی را پیش کشیدم.

 

دست دست کردند؛ دست به دست شد.

 

غیرتشان نخ کش شده بود،چادرش را کشیدند.

 

شیر آب جلوی حساسیت فصلی لُنگ انداخت.

 

نگاهمان را گره زدیم؛ کور شد.

 

سر به زیر بود. بم شدم.

 

گوشم را تیز کردم، صدایش را برید.

 

به دعوت یاکریم نوشتم!

نمیدانم کاریکلماتور است..مینیمال است..هر چه هست تمرین جذابی بود برایم در این خشکسالی نوشتن!

دعوت میکنم از حریم دل ؛ اعتکاف دل ، و شما خواننده گرامی!

   

پ.ن: با گوشی پست گذاشتن خیلی سخته.یا کریم رو لینک کردم ولی هر چقدر تلاش میکنم مدعوین گرامی لینک نمیشن:/

پ.ن۲: این ها را سریع و بداهه وار نوشتم. نیت قبلی نداشتم که بعضی هایشان مناسبتی باشند.کار ضمیرناخودآگاهم است.

من امروز یک کاسه نور نوشیدم

یک کاسه آب

بهترین سوغات کربلا...

بی جنبه ی اماناتی!

چند وقته تصمیم گرفتم دیگه کتاب نخرم و به جاش امانت بگیرم.

برای اینکه دیگه جا ندارم و اگر همین طور ادامه بدم احتمالا در آینده ای نزدیک پول هم نخواهم داشت😁

خلاصههه! 

 تا الان ۲ تا کتاب امانت گرفتم.

اولی تنها گریه کن بود که توی مدرسه میز گذاشته بودن منم برداشتم و توی دفتر نوشتم.بعد از خوندن که اومدم پس بدم گفتن این کتاب امانی نبوده و فروشی بوده و باید بخریش:)

منم از خدا خواسته و خوشحال:)

بعدی هم کهکشان نیستی بود که از دوست خواهرم امانت گرفتم و حالا بعد یه مدت به کتابه وابسته شدم و بهش پیام دادم اگه راضیه پولش رو بدم و کتاب مال من باشه:'(

درسته که در مقابل کتاب ضعیف النفسم ولی خداییش توی این مدت خیلی خودم رو کنترل کردم.

حتی نمایشگاه کتاب هم نرفتم که وسوسه نشم.نه فقط به خاطر جا و پول😅 چون میخوام کتاب خون باشم نه فقط یه کتاب خر! و کتاب جمع کن🚶‍♀️

 

#محتوای_غیرفاخر

اینقدر پستای فاخر میذارید که آدم خجالت می کشه از خودش🚶‍♀️

 

کاش الان هم میتونستم اینطوری بنویسم...

خودم را میبینم

جدی و مصمم و نه غمگین

بلکه پر شور و خاموش

چشم برمیگیرم از چیزی که نباید باشد و بودنش خطاست و ضررافرین

آسمان آخته است از گرما و زمین رنگ بیابان است و هوا خود بیابان

انگار که پریز را از برق بکشم

یا سیم را با چاقو ببرم

یا رشته ای زائد را با خنجر قطع کنم

بعد ازاد

سبک

مصمم

رو بگردانم و بروم به سمت افق اتفاقات بعد

و پرهیز کنم از هرچه که نشانه ای از ان چیز به من میرساند

انقطاع

قطع شدن

قدم های اول پرواز

اینستا را اگر به خاطر خانم محمدی میروم دیگر به خاطر اینکه سوقم ندهد به سمت کسی دیگر نمیروم

وبلاگش هم حرام است

یادش هم.

الهی هب کمال الانقطاع الیک

و قطع کن رشته ای را که سردرگمم میکند از با تو بودن

زندگی مثل اتاق گرمیست که از پشت پرده اش افتاب داخل می اید و فضایش با کولر خنک شده است و تو در سکوت و نور میخوابی و به نور چشم میدوزی و لبخند میزنی به قطع شدن

مثل بریده شدن بند ناف

خون خوردن تمام میشود

و شیر خوردن اغاز.

بسم الله رحمان رحیم

با خدا

خودش و یادش.

 

 

پ.ن:این متن رو چند سال پیش نوشتم و الان اتفاقی پیداش کردم...

همه ستاره هاتون رو خوندم.پست بذارید لطفااا🙋🏻‍♀️

صرفا جهت خالی نبودن عریضه:

کاسه داغ تر از آش یعنی من!

با کلی شوق و ذوق قرار گذاشتن ساعت ۲ونیم بریم دعای کمیل توی یادمان!!! و من هی غر میزدم که چرا نصفه شب؟ من نمیتونم بیدار شم و...بیدارم کنید بدون من نرید و...فلان

بعد از فکر اینکه خواب بمونم، اصلا خوابم نبرد و منتظر آلارم بودم که بیدار شن و بریم.

اون وقت خودشون از ۱ تا ۲ خوابیدن بلند شدن دیدن هر چی تلاش می کنن چشماشون باز نمیشه و گفتن نمی ریم بخوابید کنسله:! شب بخیر!

منو میگی:/

هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan