لِس عه بوووووووو
- تاریخ : شنبه ۵ آذر ۰۱
- ساعت : ۱۵:۲۴
- |
- نظرات [ ۱ ]
تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!
پنجشنبه گذشته بچه ها رو بردیم اردو پارک بانوان. هم اردو بود و هم یه مسابقه ورزشی درون مدرسه ای داشتن.
هوا عالی بود و بلاتکلیفی پاییز رو به نهایت رسونده بود. هی ابر می شد چند قطره بارون
دوباره افتاب داغ. بعد باد خنک. ابر و الی اخر
دو تا اتوبوس شامل بچه های هفتم هشتم و نهم.
راستش من از اون ادماییم که باید توی کلاس خیلی خویشتن دار باشم و سعی کنم جدیتمو حفظ کنم..اگر به ناخوداگاهم بسپارم میرم سمت راحتی و شوخ طبعی ای که اگرچه با نوجوونا خیلی میخونه
ولی اقتدار و پرستیژ! معلمیم رو زیر سوال می بره و اصطلاحا بچه ها خییییلی زودتر از چیزی که فکرشو میکنی پررو می شن و چون سنشون کمه و حد و حدود رو نمیشناسن؛ میزنن جاده خاکی.
بذارید یه مثال بزنم
خب من توی اردو خیلی راحت تر از کلاس باهاشون برخورد کردم
همصدا باهاشون سرود خوندم
کلی شوخی با تک تکشون کردم و خندوندمشون
و از همه مهم تر ازشون عکس می گرفتم.چون خودشون نباید گوشی می اوردن.
توی زمین ورزش بودیم. تمرینشونو کرده بودن و پراکنده شده بودن
منم روی چمن مصنوعی کنار خانم جیم همکارم نشسته بودم. پاشدم دنبال سوژه عکاسی
همیشه عکس گرفتن از کفشا و زمین زیر پا رو دوست دارم
چند نفری رو صدا زدم که بیاین عکس بگیریم. دویدن اومدن.
حلقه زدیم دور هم . بعد گفتم حالا نوک کفشامونو بچسبونیم به هم تا شبیه ستاره بشه
اینو که گفتم یهو خنفری_ دانش اموز بسیار مودب و منضبط سر کلاس_ گفت نههههه خوشم اووومد تو هم پایه ایییی!!!!!!
من چشمام در اومده بود
دوستاشم با چشم و ابرو بهش تشر می زدن که : تو نه شما!!!
ولی خنفری دست بردار نبود.سه چهار تا جمله ی دیگه هم با تو و افعال مفرد گفت!
منم عکس رو گرفتم
و وقتی داشتم می رفتم رو به خنفری _جدی و شوخی_گفتم نه من نه تو-_-
راستش یکم حالم گرفته شد که به همین راحتی این حریم رو شکست!
خلاصه گذششت
تا شنبه
توی کلاس مشغول کار بودن به صورت گروهی و همه سرررگرم
خنفری یهو اومد پیش میزم و گفت خانوم من روز اردو شما رو مفرد صدا کردم شما ناراحت شدین؟
گفتم : نباید می شدم؟
گفت آخه خانوم من همیشه دوستام رو مفرد صدا میکنم!
با قیافه ناراحت و نسبتا مظلوم!
گفتم درسته ما هم دوستیم..ولی یه فرقایی می کنه درسته؟
یه سری تکون دادم
گفتم می فهمی که چی می گم؟!
گفت بله خانم ..ببخشید معذرت میخوام
یه سر تکون دادم و یه چشمک ریز زدم و گفتم خواهش میکنم.
خب..راستش انتظار دیگه ای هم از خنفری نداشتم..چون مودب شناخته بودمش.
ازش هم دلخور نشده بودم که بخوام ببخشمش
یا اگه معذرت خواهی نمی کرد تو دلم می موند..
ولی خب..
فهمیدم که هم این بچه ها هنوز خیلی جای کار دارن
هم من کلی راه دارم تا قلقشون خوب دستم بیاد!
+میخواستم عکسهایی که گرفتم رو هم بذارم ولی صندوق بیان بالا نمیاد.شاید بعدا لینک کردم
این زبانت را دربیاور. دست بزن. ببین. نرم نرم است. یک ارزن هم استخوان ندارد.آن که استخوان دارد مار است. تو هم نرم حرف بزن. دل هم همین طور. نرم است. دلت را با همه نرم نگه دار. دست استخوان دارد، محکم کار کن. پا استخوان دارد، محکم راه برو. یاد گرفتی؟!
کورش علیانی
ترس را نمی توان کشت و شجاع نمی توان شد مگر به شجاعت ورزیدن مدام.
نقل به مضمون/بخشی از تفسیر آیه ۱۵۵و۱۵۶ سوره مبارکه بقره در تفسیر المیزان
هنر در گذر زمان معنای خود را ازدست میدهد و فقط به روز جواب میدهد.
باید سریع بود.باید محکم بود.باید هوشمند بود و فرصتقاپ! باید تا داغ است؛ چسباند.
هنر در گذر زمان فقط وقتی معنایش را حفظ میکند که صرفا نقاشی از گل و سنبل و میوه باشد.
فریاد روی قله
یه حرف هایی
یه فکر هایی
یه حرکتایی
یه رازهایی
یه سوالهایی
یه شکر هایی
یه تسلیم شدن هایی
یه معذرت خواستن هایی
توی گلوم گیر کرده که مال چندین ساله.
احساس میکنم اگر برم کوه و تا قله بالا برم بعد روی قله بایستم
یه نگاه به دره ی زیر پام کنم یه نگاه به پهنه ی آسمون
چشمامو ببندم زورمو جمع کنم و بعد
با تمام وجودم یه فریاد جانانه و طولانی بزنم
که انعکاسش تا چند دقیقه ادامه داشته باشه قدرتی از کائنات و ابر و باد و مه و خورشید وارد روحم میشه که اراده ی مبارزه و شکست سریع ضعف هام رو بهم میده و اون ادمی که از کوه میاد پایین دیگه اون آدم قبلی نیست.
با خودم فکر کردم من دیگه به این راحتیا نمیتونم برگردم به دامن نوشتن.
این ماه کارگاه تولید محتوا دوباره راه افتاده.اتفاقی اطلاعیهش رو دیدم و بلافاصله ثبت نام کردم.مطمئنم راضی خواهم بود_انشاالله_
برای ۱۰۰ نفر اول حدود ۳۰۰ ت تخفیف داره و ۱۹۹ تومنه
الان ۷۴ نفر ثبت نام کردن.اگر دوست دارید بجنبید:)
خدمت شما : https://madresenevisandegi.com/5732
بعضی چیزا هم عیب نداره معما باقی بمونن.
معتقدم هر چقدر معلم بیشتر در برابر خدا حرف گوش کن و مطیع باشه؛
دانش آموز بیشتر ازش حرف شنوی دارن و بهش احترام میذارن...
عادلانهست..نه؟
🕊همه چیز از وقتی شروع شد که فهمیدم اگر صدام تو این دنیای شلوغ اونقدر کمه که فقط خودم میشنومش و بقیه متوجهش نمیشن اصلا مهم نیست چون اصلا به کارم نمیاد !
مهم اینه که حتی اگه صدایی نداشته باشم و تو دلم حرف بزنم خدا میشنوه و ترتیب اثر میده. این شد که دیگه تلاشی نکردم شنیده بشم و خدا برام کافی بود حسبی الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ..بله..و خدا واقعا به اندازه تموم مردم دنیا بهم گوش میکرد و همه چیزای چرت از وقتی شروع شد که این موضوع رو یادم رفت...