روی لـــانه ی بنفش🌳

تا جنون فاصله خیلیــــ ست ؛ از اینجا که منم!

آن ۸ | کاخ سفید را حسینیه می کنیم به روایت تصویر:دی

دیشب، حال برزخی داشتم همونطور که توی پست قبل گفتم؛

و در ادامش، دم دمای سحر خواب دیدم با یه بازیگر خارجی(که البته تو خوابم ایرانی بود) نامزد شدم و داره پشت تلفن مداحی میخونه واسم:|||||||

تازه یه چیزی گفت و من ازش پرسیدم شما از کجا میدونین؟ گفت آخه من اطلاعاتیم واسه همینه:|

ترکیبی از گاندو و فیلم غرور و تعصب(به خاطر بازیگره) و حسینیه ریحانه النبی:دی

افق در کدام سو قرار دارد ناتانیل؟؟؟

 

آن ۷ | آسوده دل رفتی...

امشب متوجه شدم تنها دوست صمیمیم توی این شهر؛ داره مهاجرت میکنه به قم...

حس عجیبی دارم..

آن ۶ | فهمیدین کی بود؟؛)

موهای کوتاه کوتاه سفید و ابرو های تقریبا هشتی سیاه

لب هایش که در مرکز ریش و سیبیل بسیار یکدستش قرار دارند خطی مستقیم را تشکیل می دهند که پر از جدیت و تمرکز است.

نگاهش خمار و مصمم است مثل کسی که کاملا به توانایی های خود اطمینان داشته باشد.

به خاطر مدل خط ریش که از کمی پایینتر از لب ها اغاز میشود بخش زیادی از گونه هایش بدون ریش و حتی ته ریش هستند.عینکی مستطیلی و نه خیلی بزرگ میزند که فریم ندارد.

همان عینکی که بیشتر ادم های جدی می زنند..مثلا مدیر های مدرسه

کارمندان اداره

یا رئیس جمهوران

یقه دیپلمات پیرهن سفیدش را زیر گلویش محکم می بندد و کت تیره رنگ می پوشد.

دکمه سردرست منحصر به فرد در کنار ساعت بند مشکیِ قاب نقره ایش ترکیبی پدید اورده که نشان از اهمیت او به ظاهرش دارد.

آن ۵ | ره آسمان درون است...

عادت کن به مدام دیدن آسمان،

و برای دیدنش،دل به پنجره ها نبند.

آن ۴ | از شب و از عمق چشم های یک نفر..

شب که میشود،آرام باش.

بگذار گرد و خاک های و هوی روز فروبنشیند.

و مه شلوغی ها محو شود.

بعد، گوش تیز کن..

کم کم صدایی را میشنوی از اعماق قلبت..

گوش بسپار..

آرام و ساکت.

و حالا قلبت،با تو سخن خواهد گفت

رازهایی که میدانستی و فراموش کرده ای

یا حرف هایی از آینده نزدیک و دور..

و خود واقعی ات را به تو نشان خواهد داد..

از او فرار نکن.

روبروی خودت بنشین و به عمق چشم هایش خیره شو

اگر لازم بود دستی به سرش بکش

یا شانه ای به زلف های روحش بزن

بگذار ترسش بریزد و زبان باز کند..

حرف های خوبی به تو خواهد زد

صبح که بیدار شدی

حرف هایش را هر چقدر در خاطرت مانده بود،گوشه ای بنویس..

بعد ها

که از شب فراری بودی

و ایم حرف ها را فراموش کرده بودی

به کارت خواهد آمد...

 

 

 

+زین پس در عنوان به جای آبان نوشتن به اختصار آن مینوسم:)

 

آبانِ نوشتن ۳

این اجازه رو به خودت بده که اگر لازم بود از صفر شروع کنه...

آبانِ نوشتن ۲

کمال‌گرا بودنی که تو را متوقف، یا تندرو و در نهایت خسته و فرسوده کند؛ مخالف کمال‌خواهی روح توست.

این دو را با هم اشتباه نگیر.

آبانِ نوشتن ۱ | این جشن ها...

جشن شب بیعت بود.مداح فارسی و عربی شعر میخواند و بساط دست و جیغ و سوت و کل کشیدن زن ها به راه بود و حتی نزدیک های سن یک عده مرد یزله* می کردند و شادمانه پا می کوبیدند.

وسط نور افشانی ها و پرچم گردانی ها و دست و جیغ و هوراها؛ به این فکر میکردم که کسی که داریم برای عید بیعتش با تمام وجود دست میزنیم ...الان خودش کجاست؟

 

 

 


یزله:نوعی پایکوبی مرسوم در بین اقوام عرب

از کشفیات

فقط یه انسان بانشاط میتونه از بین هزارویک اتفاقی که هر روز رخ میده، نعمت ها و موهبت هارو تشخیص بده و بخاطرشون شگفت زده بشه..

یه خسته همه ی لطفایی که در حقش میشه رو وظیفه طرف مقابل میدونه..و اون طرف مقابل ممکنه گاهی خود خدا هم باشه..

 

+بانشاط و خسته یه تعریفی تو ذهن من دارن که شاید با تعریف شما یا معنی تحت اللفظی خود کلمه متفاوت باشه..ولی نمیتونم درست توضیحش بدم..

اینجانب نفوذی آدم بزرگ ها هستم!

 

بیاین بچه ها رو از این فکر اشتباه که :(( آدم بزرگا نمی ترسن)) در بیاریم و خیالشونو راحت کنیم:)

هــو اللّطــــیف

سلام
آسمون اینجا رنگین کمون هم داره!
مثل آفتاب و
ابر
و رعد!
نویسندگان
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan